سایت رسمی محمد رضا گلزار

برای تنها سوپر استار محبوب سینمای ایران

سایت رسمی محمد رضا گلزار

برای تنها سوپر استار محبوب سینمای ایران

مصاحبه جدید محمدرضا گلزار در ماهنامه فیلم

مصاحبه کامل محمدرضا گلزار در مجله تخصصی « فیلم »

محمدرضا گلزار سوپر استار ایران بعد از سالها سکوت خود را میشکند و مقتدرانه از خودش دفاع میکند .

سوپر استار صبور سینمای ایران , و سلطان قلب ها اینبار مصاحبه ای کاملا متفاوت به همگی ارایه میدهد





گفتگو با محمدرضا گلزار

روزه سکوت

 

محمدرضا گلزار پس از ظهور پر سر و صدایش به عنوان ستاره خوش سیمای سینمای پر زرق و برق اواخر دهه 1370 مسیری طولانی و پر فراز و نشیب را پیمود و اکنون در سال های کم کاری ناخواسته اش با نگاهی تحلیلی به گذشته و مسیری که پشت سر گذاشته می نگرد.سوچر استار بی رقیب سینمای ایران که پیرامونش را هاله ای از حاشیه ها و حرف و حدیث های تمام نشدنی گرفته ,هنوز با هر حرف و خبر تازه ای تیتر اول رسانه ها می شود . چه بسیار درباره موضوع های فرعی و به ظاهر کم اهمیتی مثل دستمزد او و نحوه مراوده اش با کارگردان ها و تهیه کننده ها کاغذ سیاه کرده اند و چه فراوان درباره روابط شخصی و زندگی خصوصی اش داستان و ماجرا ساخته اند . او اکنون در سالهای پختگی و تجربه , همچنان مورد توجه جامعه است و شهرت و محبوبیت را با هم دارد . شاید تعداد نقش های قابل تامل و بازی های منتقد پسندش زیاد نباشد ,اما در جایگاه یک پدیده سینمایی مورد بسیار مهم و قابل بحثی برای فضای کلی سینمای ایران در دو دهه اخیر است . با او درباره تجربه ها و آموخته هایش حرف زدیم و تحلیلش را درباره مفهوم جان اول شنیدیم . حرف های او نه فقط به اعتبار نقش ها و کارنامه بازیگری اش , که  با توجه به جایگاه خاصش در طول بیش از پانزده سال فعالیت بی وقفه در این سینما ,ارزش تاریخی زیادی دارد و روایت قابل تاملی است از زبان یک سوپر استار

ساناز صفایی

 

****

ظهور شما در سینمای ایران از همان ابتدا در قالب شمایلی بود که ویژگی و الزارم های خاص خودش را حتی به نویسنده و کارگردان دیکته می کرد . مثلا پرسونای گلزار اقتضا نمیکند که بد طینت و آب زیر کاه باشد یا برای به دست آوردن خواسته اش از ارزش ها و چارچوب های اخلاقی اش عبور کند . از این جهت شما یاد آور پرسونای فردین یا ناصر ملک مطیعی هستید . آن ها را هم هیچ کارگردانی نمیتوانست از چارچوب شکل گرفته شان خارج بکند . شما چه قدر در شکل گیری پرسونای سینمایی گلزار نقش آگاهانه داشتید ؟ چه طور تشخیص می دادید که کدام اکت ها یا رفتارها از چارچوب شخصیتی شما خارج است و نباید به آن ها تن بدهید ؟

 

  • زمانیکه کارم را شروع کردم نقشی در انتخاب هایم نداشتم ,بلکه انتخاب میشدم . زنده یاد ایرج قادری من را برای بازی در سام و نرگس انتخاب کردند و در دو فیلم بعدی ام هم همین روال ادامه پیدا کرد . شام آخر سومین فیلمی بود که بازی کردم اما اولین فیلمی از من بود که اکران شد . پس از آن در یک چارچوب جلو رفتم و انتخاب هایم در مسیری قارر گرفت که آگاهانه بود . البته در بحث انتخاب,بد نیست که به این موضوع هم اشاره کنم که فیلم نامه های سینمای ایران خیلی متنوع نیست و تهیه کننده ها ریسک نمیکنند که سراغ فیلم نامه های متفاوت و متنوع بروند . بنابراین وقتی درباره انتخاب های من به عنوان بازیگر صحبت میشود باید یادمان باشد درباره انتخاب های من در حد امکانات موجود داریم صحبت میکنیم .

 

یعنی با همین امکانات این پرسونا را از خودتان ساختید یا اصلا هیچ وقت نقش متفاوتی به شما پیشنهاد نشد ؟

  • در سینمای ما نقش های منفی هم متعدد نیستند . شاید هفتاد هشتاد درصد فیلم نامه هایی که به مرحله ساخت می رسند,چارپوب مشخصی دارند . اگر هم منظورتان نقش منفی است که بله,شاید نقش منفی کوتاهی در کاری به من پیشنهاد شده اما تشخیص دادم بهتر است آن را کار نکنم . آن تعدادی  هم که نقش اول فیلم منفی بوده ,آن قدر برای من جذابیت نداشته که پیشنهاد را بپذیرم . البته اخیرا در مادر قلب اتمی (علی احمد زاده ) یک نقش متفاوت بازی کردم یا در دلم میخواد (بهمن فرمان آرا) در یک نقش کوتاه متفاوت بازی کردم که تا بحال در این قالب دیده نشده ام . نقش معتادی که پسر رضا کیانیان در فیلم است . فکر میکنم کمی دیدگاهم متفاوت شده و نوع انتخاب هایم هم فرق کرده . شاید این اتفاق باید بعد از بوتیک می افتاد . بارها این را گفته ام اما دوست دارم اینجا یک بار دیگر در یک مجله تخصصی سینما باز هم تکرارش کنم : شاید اگر بوتیک که چهارمین فیلم من است و منتقدان بر این باورند که بهترین کار من هم هست ,به بخش مسابقه جشنواره فجر راده داده میشد  مسیر زندگی و کارنامه بازیگری من تغییر میکرد و انتخاب های دیگری می کردم . کما این که اگر درست خاطرم باشد منتقدان مجله «فیلم » همان سال من را به عنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد انتخاب کرده بودند . به هر حال میخواهم بگویم اگر این اتفاق می افتاد شاید اصلا انتخاب های متفاوتی میکردم . بعد از آن دوباره آتش بس در بخش مسابقه راه داده نشد. همین روند در نوع نگاه من اثر گذاشت و باعث شد بیش تر به سمت فیلم های عامه پسند روی بیاورم و به استقبال مردم اهمیت بدهم

 

این که میگویید اگر بوتیک به بخش مسابقه راه پیدا میکرد ذهن را به سمت این سوال می برد که مسیر شما بر چه اساسی شکل گرفته ؟ نگاه شما معطوف به تاییدهای بیرونی بود یا هدف هایی در ذهن داشتید و تا به حال هم آن ها را دنبال میکنید ؟4

  • نه , شاید اشتباه بیان کردم . بحث آن جایزه نیست . بحث این است که شاید مسئولیتم سنگین تر میشد ,نوع مخاطبانم تغییر میکرد و نوع نگاه منتقدانی که خیلی هم بعد از آن با من مغرضانه برخورد کردند ,متفاوت میشد . اگر جریان برای من به آن سمت می رفت ,مجبور میشدم در جهت رضایت منتقدان هم که شده انتخاب های دیگری در پیش بگیرم .

اما به نظر می رسد نسبت به حفظ این شمایل خیلی احساس مسئولیت می کردید و مسیرتان مشخص بوده . بلاتکلیفی,سردرگمی و تغییر مسیرهای 180 درجه ای کم تر در کارنامه شما دیده میشود . واقعا آگاهانه سعی کردید پرسونایی که از شما شکل گرفته را حفظ کنید ؟ چون به هر حال از «ستاره» انتظار خاصی می رود .

  • فقط بخاطر احترام به منتقدان است که هیچ وقت و هیچ جا در هیچ گفت و گویی جوابی به هیچ کدام از نقدها نداده ام . همیشه به منتقدان و نوشته های شان احترام گذاشته ام اما احساس مسئولیتم در قبال مردم است .

شاید در نخستین نگاه این طور به نظر برسد که محمدرضا گلزار سوپر استار خوش چهره ای است که صرفا با اتکا به زیبایی و جذابیت ظاهری اش تماشاگران را مسحور میکند . اما گذشته از نقاط اوجی مثل بوتیک,که توانایی بازیگری اش را ثابت کرد,به نظر می رسد لایه های عمیق تری در بطن پرسونای سینمایی شما وجود دارد که تا به حال چندان جدی گرفته نشده ,مثلا نوعی معصومیت کودکانه که گاهی با شیطنت همراه است جزو نشانه های اصلی شمایل شماست . جزییاتی از این دست را چگونه به بازی تان اضافه کردید یا اصلا آن ها را در وجودتان کشف کردید ؟

  • من بر اساس نوع نقشی که قرار است بازی کنم یک نمودار ترسیم میکنم . یعنی این روش همیشگی من است که سر هر کاری قبل از شروع ,نموداری ترسیم میکنم و نقطه های عطف نقش را بر اساس فیلم نامه مشخص میکنم و کارم را انجام میدهم . به اضافه این که به هر حال چیزهای درون من است که از من جدانشدنی است ,یعنی در بنیای شخصیت و ظاهرم وجود دارد .

حساسیت های شما درمرحله تایید فیلم نامه مشهور است و گفته می شود به شدت مراقب تصورتان در ذهن مخاطب هستید . نقطه محوری این حساسیت کجاست ؟ آیا اهمیت نقش و نوع شحصیت پردازی برایتان مهم تر است یا دنبال حفظ چارچوبی هستید که شما را به جوان اول فیلم ها تبدیل می کند ؟ به عنوان مثال شما هیچ وقت نقش هایی مثل معلول و گدا و پیرمرد و ... را بازی نکردید و روی چهره پردازی تان هم خیلی حساس هستید . در حالی که خیلی از بازیگران مشهور سینمای ما و حتی ستاره ها سعی میکنند با بازی در نقش های متفاوت و غیر متعارف  توانایی بازیگری شان را ثابت کنند . شما جزو معدود بازیگرانی هستید که همیشه قالبی در آن شگرد دارید را حفظ میکنید و اصراری بر بازی متفاوت ندارید . فکر میکنید این ملاحظات برای حفظ جایگاه ستاره ای شماست یا قبول دارید که در طول این مدت یک پرسونای سینمایی از شما شکل گرفته که باید آن را حفظ کنید و نگذارید تصویرتان در قالب جوان اول سینما در ذهن مخاطب مخدوش شود؟

  • تا کنون پیشنهاد خاصی هم نداشتم که مرا وسوسه کند . جلوی دوربین بروم . اگر نقش خوبی باشد قطعا استقبال میکنم . البته من از این دست نقش ها هم داشتم . دومین کارم زمانه است که نقش یک فلج را داشتم و تمام فیلم را روی ویلچر بازی کردم .

این یک استثنا است  در کارنامه شماست , به اضافه این که در زمانه هم چهره شما مخدوش نشده و صرفا همان محمدرضا گلزار را روی صندلی چرخ دار میبینیم . این با نقش معتاد,عقب افتاده و چیزهایی شبیه آن فرق میکند . منظور بیش تر آن دست نقش هایی است که بازیگرها وقتی میخواهند توانایی های بازیگری شان را ثابت کنند سراغ آن ها میروند . مثل نقش شهاب حسینی در حوض نقاشی.

  • نه , این را نمیپذیرم . بازیگر با بازی در نقش معلول که نباید خودش را نشان بدهد . قطعا دلیل انتخاب آقای حسینی هم این نبوده و به نظرم خود آن نقش برایش جذاب بوده. چون اگر کسی بخواهد ثابت کند بازیگر خوبی است صرفا نباید از این دست نقش ها بازی کند . این قضیه را که شاید متاسفانه از دید خیلی ها منطقی باشد نمیپذیرم . این که مثلا بیاییم گلزار را چاق کنیم که در یک نقش متقاوت قرار بگیرد . سر پروژه ای رفتم ,کار آقای حاتمی کیا ,گفتند ما چاقت میکنیم پنجاه ساله ات میکنیم . صورتت را این طور و آن طور میکنیم . .... البته خود آقای حاتمی کیا هم به انی شکل موافق نبودندفقط متفق القول بودیم که در یکی از اپیزودهای دعوت من بازی کنم . داشتیم فکر میکردیم که کدام یکی را انتخاب کنیم که گروهی که کار طراحی را می کردند این پیشنهاد را دادند . من گفتم نه , این کار را نمیکنم .

 

نقشی که بعدا فرهاد اصلانی بازی کرد ؟

  • بله , البته آقای اصلانی بازیگر توانایی هستند اما پیشنهاد من همین بود که از اول بازیگری را بیاورید که مناسب این نقش باشد نه این که من را آدم دیگری و شکل دیگری بکنید . مردم پس می زنند . باور کنید این کار را میکنند . الان شاید شما ده ها نقش مثال بزنید که فلان بازیگر بزرگ در دنیا یا در ایران این کار را کرده و مردم هم استقبال کردند اما در ایران و درباره من این اتفاق نمی افتد

البته در دنیا هم بازیگران مطرحی داشتیم,به خصوص در سینمای کلاسیک,که هیچ وقت چهره و ظاهرشان را تغییر ندادند و هیچ وقت نقش هایی خارج از شمایلی که با مخاطب آشنا بوده ارائه نکردند. مثل جان وین,همفری بوگارت ,کلارک گیبل و ....

  • بله , اما خیلی های دیگر هم هستند که نقش هایی از این دست را امتحان نکردند یا کردن و جواب نداده . کما اینکه اگر جایی هم تا حدودی جواب داده ,من پا پس نکشیدم . مثلا همین نقش پسر معتاد آقای کیانیان که در فیلم آقای فرمان آرا دارم . خیلی من را زشت کردندو بدترین لباس را هم تنم کردند .

با این اوصاف چرا این نقش را قبول کردید ؟

  • چون در وهله اول کار کردن با شخص بهمن فرمان آرا خودش یک مساله اساسی است . چون به نظر من آدمی بی نظیر است و کلی از او یاد گرفتم . نکته ای که برای من خیلی جذاب و دوست داشتنی است حاضر جوابی,شیرینی و شوخ طبعی بهمن فرمان آراست . یعنی همیشه به هر کدام از دیالوگ های من خیلی هوشمندانه و با شوخ طبعی بسیار جواب میدادند . مثلا اگر نکته ای را از پشت دوربین میخواستند بعد از برداشت اول اشاره کنند و من حواسم نبود و پشتم به دوربین بود,آقای فرمان آرا از سر جایشان بلند میشدند , می آمدند و در گوش من نکته ای را گوشزد میکردند . نکته که باید گفته میشد . میخواهم میزان احترامی را که به بازیگرشان می گذاشتند بگویم ,چون در آن سن و سال هر کارگردان دیگری ترجیح میدهد بنشیند و بازیگر را صدا بزند . خیلی برای او احترام قائل هستم . در مجموع ,هم دوست داشتم در کار آقای فرمان آرا بازی کنم و هم نقش برایم جذاب بود .

 

چطور چنین ریسکی کردید که نقش فرعی بازی کنید ؟

  • من قبلا هم نقش کوتاه و مکمل داشته ام در دموکراسی تو روز روشن

بله اما آن نقش یک فرشته مرگ بوده که ظاهر خیلی قوی و تاثیر گذاری دشاته یعنی چهره شما را مخدوش نمیکرده و آن شمایل همیشگی را تخریب نمیکرده . اما این معتادی است که به گفته شما هیات به هم ریخته و زشتی دارد

  • فکر میکنم وقتی فیلم را ببینید به جواب این سوال تان می رسید.

به نظر می رسد کاراکتر مستقلی دارید و شیفته نام های بزرگ نیستید . یعنی انگار دنبال وام گرفتن از اسم های بزرگ نبوده اید ...

  • صد در صد همین طور است . هیچ وقت گرفتار و درگیر کارکردن با کارگردان شوالیه و صاحب نام نبودم و نیستم . کما این که از همه آن ها هم پیشنهاد داشتم . اگر با آنها کار نکردم به خاطر این بوده که اگر کاری ناموفق بشود,که الان میبینید زیاد دارد اتفاق می افتد,همه بار ناکامی آن فیلم به گردن من خواهد افتاد. البته عاشقانه دوستشان دارم برای انیکه در کارنامه هر کدام از آنها شاهکارهایی هست ولی برای من هیچ گونه شیفتگی ایجاد نمیکند . چون من وقتی وارد سینما شدم عاشق و شیفته سینما نبودم . انتخاب شدم و به همین دلیل هم با این که نوع انتخاب هایم فرق کرده اما باز هم مردم مد نظرم هستند . عشقی که سال های سال است مردم به من می دهند برایم از همه چیز مهم تر است . یک سال و دو سال نیست , چهارده سال است . از سال 79. همکاران شما و منتقدان چهارده سال است میگویند گلزار بخاطر چهره اش آمده . 14 سال است اولین سوال در هر مصاحبه ای از من این است که شما به خاطر چهره تان مشهور شدید یا دیده شدید . این در حالی است که بچه ای که سال 79 , هفت ساله بوده الان لیسانسش را گرفته . یعنی دبستان ,راهنمایی,دبیرستان و دانشگاهی اش تمام شده ..هوز این ها دارند می گویند گلزار در اساس چهر اش مشهور شده .

چرا هیچ وقت با کارگردانانی مثل مسعود کیمیایی,داریوش مهرجویی,بهرام بیضایی و ناصر تقوایی کار نکردید ؟

  • آقای بیضایی و آقای تقوایی مگر چند سال یک بار فیلم می سازند ؟ قرار بود در یک فیلم آقای بیضایی بازی کنم که آن پروژه به هم خورد . این را هم بگویم که آقای بیضایی از همه تست گرفتند و قبل از من هم از همه بازیگران دیگر تست گرفته بودند . روزی که رفتم دفترشان تست دادم از در که بیرون آمدم دستیار اوشان دنبالم آمد و گفت آقای بیضایی در فیلم آخرتان را میخواهند ببینند . من هم فیلم ها را فرستادم و دیدند . گفتن اوکی است و شما یک سری تمرین تئاتر دارید و بعد شروع خواهیم کرد . با آقای افشین هاشمی تمرین ها را شروع کردیم . اما متاسفانه با تهیه کننده به مشکلی برخوردند که آن پروژه کنسل شد . بعد به منزل شان رفتم و با من صحبت کردند که چرا این پروژه کنسل شد .

مهرجویی چه طور؟ قرار بود در مهمان مامان حضور داشته باشید ؟

  • راستش سر آن کار همه دورخوانی ها را انجام داده بودم . سر پل تجریش می نشستم با گردو فروش ها , گردو می شکستم و می فروختم . ابزارش را تهیه کرده بودم . لباس های من سر صحنه بود  یک روز امین حیایی زنگ زد گفت : رضا بریم دور خوانی»تمام دورخوانی ها را من و خانم آدینه و آقای پور شیرازی با هم انجام داده بودیم . یعنی معمولا فقط ما سه نفر بودیم . بقیه نمی رسیدند بیایند . ما سه تا می رفتیم و دورخوانی ها را با آقای مهرجویی انجام می دادیم . امین که زنگ زد گفتم ... امین به من زنگ نزدند . گفت : یعنی چی ؟ به من امروز زنگ زدند  دورخوانی بروم ,حتما تو امروز نیستی , امین رفت و آمد گفت : رضا پارسا آنجا بود . گفتم : عجب کار غیر حرفه ای ! یعنی چی؟ لباس های من آنجاست .. خیلی بهم برخورد . گفتم : لباس های من رو بگیر بیار.گفت : حالا بیا صحبت کن .. گفتم اصلا حرف نزن . فقط لباس های من رو بگیر . یک روز آقای مهرجویی به امین گفته بوده که رفیقت خیلی کار بدی کرد که یک دفعه گفت نمی آیم . امین هم میگوید یعنی چی ؟ آقای مهرجویی هم گفته آقای شریفی نیا آمده گفته رضا گلزار گفته من نمی آیم . آقای مهرجویی که گفته حالا ما چه کنیم ؟ ما همه تمرین هایمان را با رضا کردیم . شریفی نیا هم گفته مشکلی نیست من یک نفر را دارم آماده است . پارسا پیروز فر . هر وقت بگویید می آورمش  سر صحنه . این ها را هیچ وقت هیچ جا نگفتم . دوست دارم الان بگویم . بعد آقای مهرجویی می گوید بگویید بیاید , رفته , تمرین تمام شده , صبح امین زنگ زده به رضا شریفی نیا که چرا ؟ چی شده ؟ چرا با رضا گلزار چنین رفتاری کردی ؟ شریفی نیا هم گفته چرا رفته سر کما و ته ریشش را زده و به من نگفته . امین گفته بود به تو چه ربطی دارد ؟ مگر باید از تو اجازه بگیرد ریشش را بزند ؟ شریفی نیا هم گفته باید حتما به من میگفت و با من هماهنگ میکرد . این چیزها پیش آمد که نشد و متاسفانه دیگر فیلم برداری شروع شده بود و از قول من به آقای مهرجویی منتقل شده بود که من گفته ام سر این کار نمی آیم و انصراف داده ام .

 

دعوت را هم که گفتید نقش را نپسندیدید ..

  • بله کلا نشد که کار کنم . وگرنه آقای حاتمی کیا را بسیار دوست دارم

اما یک چهره مهم دیگر هم داریم که مخصوصا در استفاده از ستاره ها ید طولانی دارند و معمولا فیلم هایش جوان اول دار هم هستند و نقش یک قهرمان دارند . دست کم دوبار شنیدیم که قرار است با مسعود کیمیایی همکاری کنید , در سربازهای جمعه و متروپل . چه شد که نشد ؟

  • آقای کیمیایی از کارگردان های عزیزی هستند که حتما اگر تمایل داشته باشند با هم کارخواهیم کرد . متاسفانه در متروپل و سربازهای جمعه نشد که با آقای کیمیایی همکاری کنم ولی همان طور که گفتم اگر پروژه های بعدی ایشان بشود , من هستم .قلبا دوستشان دارم و همه کارهای قبلی شان را دیده ام و دنبال کردم ام .

به نظر می رسد بعضی از این حرف ها تعارف است و شما شرایطو ملاحظاتی برای حضور در یک پروژه و حفظ جایگاه و موقعیت خودتان دارید که شاید فیلم سازهایی در سطح کیمیایی , در نظر نمیگیرند یا به آن ها تن نمیدهد .

  • من فرصتی برای اشتباه کردن ندارم . این دیالوگی است که به همه کارگردان هایی که به من لطف دارند و نمیخواهم از دست من ناراحت بشوند می گویم . وقتی مردم این قدر به من اعتماد می کنند که با این که دو سال است هیچ کاری نداشتم وقتی کاری از من پخش میشود باز با استقبال عمومی در هر شرایطی مواجه میشوم نمیتوانم اشتباه انتخاب کنم .

نکته مهم در تعریف قالب شخصیتی جوان اول این است که مخاطبان معمولا بین نقش و بازیگر فرقی نمیگذارند و مثل یک دیزالو نامحسوس زندگی واقعی بازیگر و بازی اش  در قالب نقش به هم پیوند می خورد . در مورد شما به نظر می رسد از این آمیختگی ناراضی نیستید و گاهی تعمد دارید که مردم پرسونای سینمایی شما را عین واقعیت زندگی خودتان بدانند . چه قدر مراقب تصویری هستید که از شما در ذهن مخاطب شکل گرفته است ؟

  • تا جایی که نقش آسیب نبیند سعی میکنم در جهت همان شمایلی باشد که از من در ذهن مخاطب شکل گرفته . اما جایی هم هست که نقش طوری ایجاب میکند که دیگر نمیتوانی مقاومت کنی و باید از قالب گلزار فاصله بگیری 

موقع انتخاب حواس تان به نقش و دوری و نزدیکی اش از شمایل گلزار هست ؟

  • به هر حال من هم تا جایی می  پذیرم که مردم از حدی به آن طرف گلزار را دوست ندارند ببینند . ولی به هر حال در دوست دارم تابع نقش باشم . هر دو طرف را باید رعایت کرد .

شما تنها بازیگری هم هستید که چند بار نقش خودتان را بازی کردید . بازی در توفیق اجباری (محمدحسین لطیفی) در نقش خودتان و حضورتان در خانه و زندگی خودتان در همین راستاست . چه قدر پرسونای سینمایی تان به شخصیت واقعی تان پیوند خورده ؟ به نظر می آید سعی کرده اید در قالب داستان به صورت ناخود آگاه به مخاطب تصویری از گلزار ارائه بدهید .

  • بله , فیلم نامه توفیق اجباری به این شکل نبود و وقتی من انتخاب شدم تغییر کرد .

به هر حال شحصیت اصلی هم نام شما و سوپر استار مشهور سینما شد . طبیعتا با این اوصاف هر چه قدر هم به مخاطب تاکید شود این زندگی واقعی رضا گلزار نیست و داستان است , بازهم تصویر سازی از شخصیت واقعی شما در ذهن مخاطب اتفاق می افتد.

  • اتفاقا خیلی ازآن کاراکتری که دیدی شخص من بود ولی آن نقش را من انتخاب نکردم . آقای لطیفی سراغ من آمدند و انتخابم کردند . بعد آن فیلم نامه را به سمت و سویی بردیم که مقداری شکل واقعی به خودش گرفت

رگه های رمانتیک پرسونای سینمایی شما با جنس رمانسی که مثلا محمدرضا فروتن یا بهرام رادان ارائه می دهند فرق مهمی دارد  و آن ظرافت و شکنندگی این شخصیت , پشت ظاهری مغرور و زیباست . چه قدر در شکل دادن به این مفاهیم در نقش های تان تاثیر داشتید و چه قدر ناشی از اتفاق و تصادف است ؟

  • این جزو تحلیل هایی است که بعد از نمایش فیلم توسط شما و همکارانتان ارائه می شود . برای من بعد از انتخاب نقش ترسیم همان نموداری است که عرض کردم . یعنی وقتی ترسیمش می کنم این شکنندگی ده برابر به چشم می آید . این ظرافت و شکنندگی در سام و نرگس متفاوت بوده . الان دارم به این فکر میکنم که کدام کارها را می توانم مثال بزنم که این شکنندگی را به شکلی متفاوت ترسیم کرده ام

شاید بوتیک بهترین مثال باشد . جهانگیر در تمام فیلم آدمی درون گرا با همان ظرافت و شکنندگی است که پشت ظاهری مغرور و قوی کاملا پنهان شده  و انگار با چشم ها و نگاه بازی می کند .

  • واقعا بازی در این فیلم بسیار سخت بود . مدام نماهای واکنش داشتم و تماما با چشم بازی کردم . یک سکانس در فیلم هست که حمید نعمت الله می گفت ما دوربین را تراک میکنیم روی صورت تو و تو باید با چشم هایت  یک بازی کنی, با صدایت یک بازی کنی  و با میمیک صورتت هم یک بازی. وقتی این را گفت یک ربع من و آقای کلاری می خندیدیم . همه هم بودند . من می گفتم خب حمید جان یک توضیح بده از هر کدام چه میخواهی . سکانس آخری که من شاپوری را می برم داخل حمام سکانس پلان است . شاپوری را می برم,می کشم و بر می گردم . میگفت وقتی تراک میکنیم , همین طور که دارم می آیم روی صورتت,بغض را توی چشمهایت ببینم و جوری باید با لحن صدایت بازی کنی که شاپوری اقرار کند با اتی بوده و خشم هم در صورتت کم کم ایجاد شود . تمرین کردیم و بازی کردیم و باز تمرین کردیم و آن قدر تمرین کردیم که شد . اگر فرصتی هست یک خاطره هم  از اینجا تعریف کنم .

بله , حتما

  • گریمور داخل بود و قرار بود وقتی ما داخل می رفتیم دوربین بدون کات بیرون بماند تا من برگردم بیرون . من و گریمور یک دلخوری از هم داشتیم و گریمور محترم ما آقای محمدرضا قومی متاسفانه با من قهر بود و حرف نمی زد . ظرف خون را گذاشته بود بالای سیفون که خون بردارد و گوش و صورت من را سریع گریم کند و من بیرون بیایم . وقتی من رضا رویگری با شدت تو بردم , چون تاریک بود ندیدیم و سر رضا خورد به سیفون و شیشه خون برگشت روی من . من هم فکر کردم سر رضا شکسته که من خون خالی ام . مدام با صدای خیلی یواش میگفتم رضا خوبی؟ او هم دست میزد به سرش و با همان صدای آرام می گفت : رضا خون !» حسابی ترسیده بود و فکر میکرد واقعا خون خودش است و فرصتی هم برای تکرار نداشتیم چون تمام لباس من خونی شده بود . تام اینها سکانس پلان است . می رویم تو و من بیرون می آیم و گوشه دیوار روی زمین می نشینم و خون از سرو صورتم می آید . وقتی تو بودیم و آن اتفاق ها افتاد من مدام می گفتم خوبی ؟ و رویگری می گفت آره آره خوبم برو برو . آقای قومی یک کلمه هم نمیگفت که این خون گریم بود . خیلی جدی کنار دیوار ایستاده بود . کار خودش را کرد و تمام . من آمد بیرون . توی تمیرن ها که کات می دادیم و می گفتند عالی بود و برویم همین را بگیریم . من به شوخی می گفتم بروید جمعش کنید کشتمش . اما پلان که تمام شد هر چه می فگتم بچه ها بروید رضا را بیاورید واقعا حالش بد است , هیچ کس باور نمیکرد . آنجا از ترس افتاده بود روی زمین .

 

یعنی واقعا خودش نفهمیده بود لایی سرش نیامده ؟

  • نه , به قدری سرش محکم خورده بود که باور کرده بود . مرتب دست می زد به سرش میدید خون است و فکر می کرد واقعا از سرش دارد خون می آید .

 

از دهه هشتاد که رئالیسم اجتماعی در سینمای ایران مد شد و فیلم ها تحت تاثیر سینمای اصغر فرهادی به سمت انتقاد اجتماعی و لحن گزنده و فضای مستند وار رفتند , بعضی از بازیگران عملا فرصت های کم تری برای فضای مستندوار رفتند,بعصی از بازیگران عملا فرصت های کمتری برای بازی در نقش های مطلوب شان پیدا کردند . شما به دلیل رگه های رمانتیک نقش هایتان ترجیح دادید به الگوی قدیمی و ترکیب دو نفره گلزار-حیایی برگردید . برداشت تان این است که حل شدن در جریان رئالیستی و مستندوار رایج در فیلم های اجتماعی امروز باعث میشود به وجوه ستاریه ای و شمایل آشنای جوان اولی تان لطمه وارد شود؟

  • اصلا این طور نیست . از هر ده فیلم نامه ای که به دست من می رسد,هشت تایش بی تردید از جنس کار آقای فرهادی است . اتفاقی که افتاده این است که خیلی ها فکر می کنند میتوانند اصغر فرهادی بشوند . اما نمیتوانند . آقای فرهادی جریان سازی کرده و همه قرار نیست الزاما به شکل و شمایل او و در مسیر او فیلم بسازند . چون یک فیلم ما اسکار گرفته دیگر همه دلشان میخواهد جدایی نادر از سیمین بسازند .

 

البته یک بحث هم بحث هزینه است . طبیعتا یک فیلم نامه با دو بازیگر در یک آپارتمان هزینه کمی دارد نسبت به یک فیلم پر لوکیشن و پر بازیگر .

  • یکی از دلایلش این است

همین طور ممیزی و عوامل دیگر فیلم سازها را به سمت فیلم نامه های ساده و جمع و جور اجتماعی و خانوادگی می برد

  • متاسفانه دیگر قهرمان پروری نداریم . عاشقانه خوب نداریم این جنس سینما را دیگر اصلا یادمان رفته . متاسفانه ما میخواهیم راحت و ساده به همه جا برسیم . الان از هر ده فیلم نامه ای که دست من می آید , هشت تایش در یک لوکیشن اتفاق می افتاد . یعنی کل فیلم در یک لوکیشن برقرار است . یکی از دلایلی هم که مردم دارند سینما را پس می زنند همین است که آن ها تنوع دوست دارند . ای کاش فیلم های ما کمی تنوع بیش تری داشته باشند .

شما در رده بازیگرانی قرار می گیرید که خاستگاهی اشرافی دارید و در نقش هایتان همیشه عصاره بالای شهر به چشم میخوارد . به نظرتان مهم ترین مولفه هایی که به ایجاد جذابیت در این قالب اشرافی منجر شد کدام است؟ چون در قالب یک یاغی جنوب شهری راحت تر می توان قند توی دل تماشاگر عام آب کرد تا در قالب یک جوان شیک و رمانتیک بالاشهری .

  • من از جنس مردم واقعی هستم , می فهممشان و درکشان می کنم . این اختلاف طبقاتی توی فیلم ها هم هیچ وقت به رخ مردم کشیده نشده است . من جنس مردم را می بینم و دوست دارم و از همان جنس بازی میکنم .

طنز عموما دشمن ابهتی است که قالب شخصیتی حوان اول به شدت به آن وابسته است . شما در بسیاری از نقشهای تان رگه های طنز و شوخ طبعی را اضافه می کنید یا اساسا نفش تان حالتی کمیک دارد . فکر نمیکنید این شیوه طنز آمیز به شمای تان در مقام قهرمان و شخصیت محوری داستان لطمه می زند و تاثیر وجوه جدی و رمانتیک و قهرمانانه پرسونای گلزار را کم رنگ می کند ؟

  • تا حالا که اتفاق نیافتاده و دلیلش این است که من طنز موقعیت را خیلی خوب میشناسم و ادعا می کنم جزو کسانی هستم که موقعیت شناس خوبی هستم . فیلم هایی مثل کما,شیش و بش,دو خواهر , توفیق اجباری , آتش بس و ... که از نظر استقبال مردم با موفقیت روبه رو شدند , همه نوعی طنز که مال من است را دارند . شیش و بش را خودم نوشتم . بقیه را هم که نگاه کنید همین است . حتی ساخت ایران . آن جنس بده بستان من و الناز شاکردوست , من و مهناز افشار , من و امین حیایی, من و رضا عطاران , این ها همه از جنس است که در وجود خود من هست . نه این که بگویم من این را خلق کردم . نه . در وجودم طنزی از جنس خاص است که من فقط ارائه اش کردم

سوال هم همین است  که این طنز با چه همراه میشود،چه فرمولی دارد,که گلزار می تواند هم قهرمان باشد هم مغرور هم نقش اول باشد و هم طنازی و شیطنت داشته باشد ؟ این ها معمولا کنار قهرمان و شخصیت محوری داستان قرار نمیگیرد

  • این دیگر دست خداست که گذاشته پست سر من و هر چه ارائه می کنم مردم استقبال می کنند . اول آن قهرمان را ارائه کردم و الان که با طنر قاطی شده باز مردم پذیرا می شوند . شاید اگر اول آن کاراکترهای در موقعیت طنز را ارائه می کردم به این شکلی میشد که شما می فرمایید .

در سینمای بعد از انقلاب چه کسانی بودند که میتوانید به آن ها بگویید جوان اول و در سال های اخیر چه چهره هایی به عنوان جوان اول وارد سینما ایران شدند ؟ آیا فکر می کنید بعد از شما دیگر جوان اولی نیامده ؟

  • خدا را شکر دهد پنجاهی ها در هر زمینه ای موفق بودند . مثلا در فوتبال نگاه کنید به علی دایی,علی کریمی , فرهاد مجیدی,مهدی مهدوی کیا,... در سینمای مان حیایی و .. .در دهه شصتی ها اتفاقی نیست . آن اتفاقی که باید باشد آن پدیده هایی که باید باشند نیستند . با کمال احترامی که برای بازیگران دهه شصتی قایلم و به نظرم خیلی بازیگران خوبی داریم اما آن اتفاق نیست . نشده که مرد صف بکشند و مشتاق باشند . تمام ورزشکاران درجه یک کشورمان در ورزشهای مختلف مثل تکواندو, وزنه برداری,کشتی و ... همه دهه پنجاهی هستند . چه اتفاقی دارد می افتاد من متوجه نمیشودم . خیلی هم دارم این چند وقت به این فکر میکنم که دهه پنجاه ها که دارند کنار می روند دهه بعد چه کسانی قرار است جایشان را بگیرند . مثلا آقای پورعرب و خانم کریمی,واقعا ستاره هایی بودند که مردم برایشان جلوی سینماها صف میکشیدند . مثل خیلی های دیگر از جمله خانم تهرانی, آقای جمشید هاشم پور . آقای هاشم پور واقعا متفاوت بودند . الان دیگر آن «آن» نیست.

آن نیست یا فیلم نامه ها دیگر طوری شده که قهرمان و نقش اول ندارد ؟

  • این میتواند یکی از دلایلش باشد . شاید یکی از دلایلش سیاست های غلط است . شاید یکی از دلایلش ممیزی هاست . شاید هزار و یک دلیل داشته باشد اما انگار نهایتا همه چیز دست به دست هم داده که دیگر اتفاق قابل توجهی نیفتد.

اگر الان از پوسته خودتان بیرون بیایید و از دور به محمدرضا گلزار,سوپر استار سینما, نگاه کنید , با توجه به همه سرمایه اجتماعی و هنری که در همه این سال ها روی شما گذاشته شده است و همه این سرمایه دراماتیکی که برای شما جمع شده و تلاشی که کردید,مراقبتی که از کارنامه کاریتان ,از فیزیک و ظاره و سلامت تان کردید و فکر می کنید آن جایی که باید باشید هستید ؟ در نقطه درست قرار دارید ؟

  • تنها آدمی که همه مردم به راحتی به خودشان اجازه می دهند او را قضاوت کنند و درباره اش نظر بدهند و با کوچک ترین حرکتی درباره اش حرف بزنند, شاید من هستم .

این یکی از ویژگی های ستاره بودن است . ستاره هر حرکت و رفتارش با بازتاب بیرونی مواجه میشود .

  • نه , ببینید گاهی مقداری آزار دهنده است . مثلا روزی یکی از دوستان نزدیکم زنگ زد گفت رضا دارم میروم به یکی از موسسات خیریه کودکان سر بزنم . این بچه ها در سن و سالی نیستند که تو را بشناسند و بفهمند ولی حضور تو پرسنل بیمارستان و خانواده های شان را آن قدر خوش حال میکند که این ها کلی انرژی میگیریند و سرحال میشوند و با روحیه بهتر به این بچه ها می رسند . با خودم گفتم چه قدر خوب . رفتیم برای این بچه ها خرید کردیم و خوراکی و گل این جور چیزها گرفتیم . سه طبقه بود و یک صبح تا ظهر طول کشید تا من همه را دیدم . بعد هم برگشتیم . خب من نباید با استفاده از شهرتم این جور مراکز را معرفی کنم و یک سری آدم را ترغیب به کمک به این عزیزان کنم ؟ برای همین آمدم چند ثانبه از این بازدید را در اینستاگرام گذاشتم که مردم ببینند . بعد برایم کامنت هایی گذاشتند که تو ریاکار هستی و از این حرف ها . اما من سال ها مشاور هنری سازمان بهزیستی استان تهران بودم . حکم هایش هم هست . شما تا الان می دانستید ؟

نه

  • خب الان میخواهم رسما اعلام کنم . من سالها مشاور هنری بهزیستی استان تهران بودم . بخواهید میدهم تمام حکم هایش را در همین شماره چاپ کنید . بدون اینکه جایی اعلام کنم همه را رفتم سر زدم . شما اندکی از آن را میبینید مثل شب چهارشنبه سوری که به آسایشگاهی رفتم و در کنار آن عزیزان بودم و ثانیه هایی از آن شب منتشر شد . تازه آن را هم با اجازه همان بچه ها می گذارم . چون گذاشتن آن فیلم ها و تماشای خوش حالی کردن شان آنها را خوشحال می کند . طی این همه سال نگذاشته بودم هیچ کس بداند . حالا وقتی هم چند ثانیه می گذارم که چهار نفر را ترغیب کنم می گویند ریاکار . این ها یک ذره آزار دهنده است . اما مردم را عاشقانه دوست دارم و خواهش میکنم این را حتما بنویسید . ممنوک که این چهارده سال من را عاشقانه حمایت کردید.

 

جایی که باید باشید هستید ؟ از این مسیر راضی هستید ؟

  • بله , از مسیری که طی کردم بسیار راضی هستم . البته خیلی از کارها را نباید میکردم که اگر نمیکردم خیلی بهتر میشد . من هم مثل همه شاید اگر به عقب برگردم در مواردی تجدید نظر کنم . میخواهم دو چیز قشنگ به خواننده های مجله «فیلم» یاد بدهم .. اول اینکه یک روز صبح از خواب بیدار شدیم,از صبح تا شب روزه سکوت بگیریم . یک صبح تا شب با هیچ کس صحبت نکنیم , حتی با خودمان در خلوتمان . دوم اینکه یک صبح تا شب قضاوت نکنیم . اگر یک بار توانستیم این کار را بکنیم خیلی اتفاق های خوب برایمان  می افتد

 

 

 

دانلود اولین موزیک ویدیو محمدرضا گلزار

 دانلود موزیک ویدیو روز برفی

 

 

برای دانلود روی باکس زیر کلیک کنید

 

دانلود

منبع : سایت گلزاریا برای محمدرضا گلزار

دانلود موزیک ویدیو فوق العاده زیبای روز برفی محمدرضا گلزار

 دانلود موزیک ویدیو فوق العاده زیبای روز برفی

برای دانلود روی باکس زیر کلیک کنید

 

دانلود

مصاحبه جدید از محمدرضا گلزار

اکنون تصور می‌کنم فضای نوآوری در سینما مهیاتر است و من یک خبر هم برای شما دارم همین جا قول می‌دهم بزودی فیلم ترسناک خواهم ساخت، یعنی پروژه آن را خواهم چید

 

مصاحبه ای بسیار جالب و خواندنی در سال 93

از محمدرضا گلزار

روی ادامه مطلب کلیک کنید

 

 

*در مسیر جاده‌ای پر پیچ و خم تا کنار ساحلی آرام در حرکت بودیم که سر صحبت را باز کرد.یک روز مثل همین روزهای اول بهار بود گفت: «رضا! بیا با هم یک بند موسیقی راه بیندازیم، اطمینان دارم موفق می‌شویم» پیام این دو جمله کوتاه را گفت، دو جمله که انگار باید گفته می‌شد تا زندگی هردویمان در جاده‌ای تازه حرکت آغاز کند.> «محمدرضا گلزار» بازیگر سینمای ایران با این سخنان گفت‌و‌گو با «ایران» را آغاز کرد.گفت‌و‌گویی که در دفتر کار وی میان دقایقی شکل گرفت که گویی او صادقانه از خود، موفقیت‌ها، اشتباه‌ها، گله‌مندی‌ها، سینما و حاشیه‌هایی که سایه به سایه‌اش ۱۷سال آمدند تا امروز می‌گفت و در ادامه رسید به امروزها، تفکر، علایق، اهدافش.

 

 آقای گلزار! هر انسانی داستانی مختص به خود دارد، داستانی که قصه زندگی او است، روایتی از ثانیه‌های زندگی‌اش و اما قصه محمد رضا گلزار چیست؟ داستانتان را حقیقی بگویید و دور از گفتن‌های تکراری؟

بسیار خب! به دنیا که آمدم خوشگل بودم، ۴کیلوو ۴۰۰وزنم بود، حرف می‌زدم آنهم به دو زبان

 

همین طوری بنویسم؟!

همیشه باید جدی بود؟ به نظر من «نه». زندگی به همان اندازه که جدی است می‌تواند طنز هم باشد الان از آن زمان‌هایی است که می‌خواستم به زندگی از زاویه طنز نگاه کنم ولی خب باشد از فضای طنز دور شده زندگی را جدی نگاه کرده و چنین می‌گویم: «فرزند خانواده‌ای هستم که تحصیلات برایشان اهمیت زیادی داشت.پدرم مهندس مکانیک بود و مادرم خانه‌دار. ناظر اصلی درس خواندن‌هایمان مادر بود، جالب است بگویم ۱۱سال شاگرد اول مدرسه و منطقه بودم، ۱۱سال، تا سال سوم دبیرستان.

 

کدام منطقه تهران؟

منطقه ۷آموزش و پرورش (تهران)، دبستان، راهنمایی و دبیرستان هر سه مقطع را در مدرسه (منتظری) خواندم. زمان ما سال دوم دبیرستان هم می‌شد در آزمون کنکور شرکت کرد اما اگر قبول هم می‌شدیم امکان ثبت نام نبود، من هم شرکت کردم و قبول شدم، رشته مترجمی زبان، آنهم در دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد شمال، سال سوم دبیرستان باز همراه کنکوری‌های آن سال آزمون دادم، این بار رشته مهندسی مکانیک دانشگاه واحد تهران جنوب قبول شدم می‌شد ثبت نام کرد و من نیز رزرو کردم، یکسال مهلت گرفتم تا دیپلم بگیرم. همان سال با این‌که مهندسی قبول شده بودم اما به عشق پزشکی آنهم دندانپزشکی تابستان زیست و زمین شناسی خواندم و با آغاز مهرماه کنار دانش‌آموزان چهارم تجربی مدرسه نشستم ، اما آن سال تنها سالی بود که شاگرد اول نشدم. بچه‌های تجربی به رشته خود مسلط‌تر بودند و من تنها شاگرد ممتاز بودم، آن سال کنکور که شرکت کردم ۶۷نفر با آخرین نام قبول شده رشته دندانپزشکی فاصله داشتم، همین شد که برگشتم به رشته قبلی، همان مهندسی مکانیک و در دانشکده آزاد تهران جنوب مشغول به تحصیل شدم.

 

 از کودکی به سرعت گفتید تا پایان نوجوانی و ورود به جوانی و دانشگاه، این میان فعالیت هنری شما چه زمانی آغاز شد، از چه سنی و چگونه؟

آن سال‌ها اصلاً توجهی به فضای هنری نداشتم، ۱۲سال از دبستان تا پایان دبیرستان تمام فکرم درس خواندن بود و ورزش، والیبال را در تیم استان تهران، باشگاه پارس خودرو، شیشه و گاز، باشگاه پاس و در باشگاه دیهیم والیبال تخصصی بازی می‌کردم، بهترین توپ گیر آن روزهای تیم والیبال استان تهران بودم،فقط والیبال نبود اسکی را هم به‌طور حرفه‌ای پیگیر بودم؛ کارت مربی اسکی آلپاین را هم دارم.

گفتید فعالیت هنری نداشتید پس آموختن گیتار چه زمانی شروع شد،یاد گرفتن موسیقی که نخستین معرف شما در دنیای هنر به‌عنوان یک گیتاریست بود؛ در گروه موسیقی آریان بود حضوری نه‌چندان با فاصله از دوران مدرسه و دبیرستان؟

در مورد موسیقی باید بگویم خانواده‌ام زیاد با موسیقی بخصوص نواختن گیتار موافق نبودند البته مخالفت اصلی را پدرم داشت.

چهره‌های هنری، وقتی نگاهی به گذشته خود می‌اندازند اغلب سرآغاز علاقه‌مندی به فضای هنر را در کودکی‌هایشان می‌یابند میان همان نقاشی کشیدن‌های کودکی یا خوشنویسی‌های اجباری دوران تحصیل

از خط و نقاشی گفتید! یاد خط و نقاشی خودم افتادم، واقعاً بد است، چون مثال زدید برایتان گفتم،موسیقی را از سوم دبیرستان شروع کردم،آن هم با نواختن پیانو، البته باید بگویم هیچ وقت استاد موسیقی نداشتم.

 

 چرا پیانو؟ چگونه بدون استاد نواختید!

روزهای نوجوانی ما که مثل این روزها نبود. اصلاً نمی‌شد گیتار دست گرفت و در خیابان راه رفت، جو خاصی نسبت به ساز و موسیقی وجود داشت. به هرحال قوانین مملکت بود این‌ها را گفتم تا به اینجا برسم که آن روزها یادگیری ساز و موسیقی سخت بود. حال این‌که چرا پیانو را انتخاب کردم برمی گردد به ارگ قدیمی که در خانه داشتیم. البته آن ارگ‌های پایه دار دو طبقه، متعلق به خواهرم بود. با آن تمرین موسیقی انجام می‌داد. یک روز به سراغ آن ارگ رفتم و شروع کردم به نواختن، از آن روز موسیقی جزئی از زندگیم شد.

هیچ وقت استاد موسیقی نداشتم. از روی دست این و آن نگاه می‌کردم و یاد می‌گرفتم! یعنی هر جا می‌رفتیم هر مجلس و مهمانی مثل عروسی که نوازنده‌ای بود و می‌نواخت، با دقت به حرکت دستانش روی شاسی‌های ساز نگاه می‌کردم، در ذهن ثبت کرده و بدین شکل شد که یاد گرفتم.

 

 از مدرسه و درس خواندن که می‌گفتید، تأکید داشتید تمام سعیتان این بود شاگرد اول باشید آنهم نه تنها در کلاس و مدرسه بلکه در منطقه، حال این سؤال پیش می‌آید شاگرد ممتاز بودن و تلاش برای ورود به دانشگاه خواسته خودتان بود یا خانواده؟ زیرا انگار اشتیاق شما به موسیقی و هنر خیلی پررنگ‌تر از دکتر، مهندس شدن بود؟

خواسته خودم بود، اصلاً مریضی شاگرد اول شدن داشتم!

خانواده‌ام دوست داشتند پزشک شوم، خودم هم آن سال‌ها به رشته هنری و هنرستان برای تحصیل در دوره دبیرستان علاقه نداشتم اصلاً به ذهنم هم نمی‌رسید روزی در زندگیم برسد موسیقی را حرفه‌ای دنبال کنم. آن روزهای دبیرستان تمام فکرم این بود اسمم صدر همه اسامی شاگرد درسخوان‌ها باشد.

 

 دیدن اسمتان به عنوان برترین برایتان جذاب بود؟

اینکه دوست داشتم برترین باشم و می‌شدم شادم می‌کرد.آدم نفر آخر هم باشد اسمش روی برد نصب می‌شود، حاشیه‌سازی نکنید! من دوست دارم نفر اول باشم (با لحن تأکیدی) این‌که دلم بخواهد اسمم دیده بشود با این‌که دوست داشته باشم نفر اول شوم فرق می‌کند.

 

نفر اول بودن را دوست داشتم، مثلاً اگر در تیم والیبال بازی می‌کردم می‌‌خواستم تیم ما برترین و نخستین باشد.

برگردیم به این‌که چه شد دانشجوی مهندسی مکانیک ناگهان مسیر زندگی خود را تغییر داده و به سوی هنر می‌رود، تغییری که تفننی نبود، راهی شد برای ادامه زندگی از آن زمان تا این روزها

با (پیام صالحی)سوار خودرو بودیم، جاده چالوس به سمت شمال کشور، در مسیر با هم گپ می‌زدیم،پیام گفت:«رضا، بیا با هم یک بند موسیقی تشکیل دهیم، مطمئنم این بند موسیقی موفق خواهد شد

 

گفتم: «چه جوری؟»

 

گفت:« یک ویلونیست می‌شناسم، دوران سربازی با او آشنا شدم».

 

این را گفت و ادامه مسیر آنقدر در مورد این بند موسیقی صحبت کردیم که به چیدمان گروه هم رسیدیم؛ علی پهلوان به عنوان خواننده و گیتاریست اصلی، پیام صالحی خواننده و گیتاریست اصلی، سیامک خواهانی ویلونیست، برزویه بدیهی ضرب و پرکاشن، شراره فرنژاد گیتاریست و همخوان، ساناز کاشمری همخوان. سحر کاشمری همخوان. وقتی به تهران بازگشتیم در یک نشست،موضوع را با دیگر اعضای مدنظرمان برای شکل‌گیری این گروه مطرح کردیم، همه همراه شدند، این‌گونه گروه «آریان» فعالیت موسیقی خود در دنیای موسیقی پاپ ایران را آغاز کرد، نخستین کنسرت گروه آریان سال ۱۳۷۷در «قشم» اجرا شد.

 

 

چرا جزیره قشم؟

قشم منطقه آزاد بود، همین منطقه آزاد بودن قشم دلیل اصلی انتخاب این جزیره برای اجرای کنسرت شد آن هم برای این‌که نخستین مرتبه بود گروهی در قالب بند با حضور سه دختر روی استیج می‌رفت. تصور هر گونه برخوردی بود، امکان داشت نگذارند دختران و پسران در یک بند اجرای موسیقی داشته باشند و اما مدیریت آن زمان جزیره قشم با اجرای گروه« آریان» موافقت کرد. این موافقت بی‌نهایت خوشحال‌کننده بود، زیرا گروه برای اجرای عمومی، یک سال تمام با کمترین امکانات پیگیرانه تمرین کرده بود، همین با کمترین‌ها بهترین را به ثمر رساند. همدلی میان اعضای گروه ایجاد کرده بود، همدلی تا جایی که تصمیم گرفتیم اگر با اجرای بانوان گروه مخالفت شد کلاً کنسرت را منتفی کنیم.

به هر حال مدیریت آن دوره زمانی قشم موافقت کرد، گروه روی استیج رفت، آنقدر استقبال ازاین بند خوب بود که سه روز پشت سر هم اجرا داشتیم، بعد به تهران بازگشتیم، در کمتر از یکماه دوباره برای کنسرتی به قشم دعوت شدیم، رفتیم و باز در روزهای پشت سر هم که تعداد روزهایش الان یادم نیست برنامه اجرا کردیم، این سفر مصادف با انتشار نخستین آلبوم گروه «آریان» بود.

۱۵فروردین سال ۱۳۷۹ نخستین کنسرت رسمی گروه «آریان» در تالار «حرکت» برگزار شد، تا زمانی که همراه این گروه موسیقی بودم چند صد اجرای صحنه‌ای در شهرهای ایران داشتیم، اجرا در کشور دوبی هم بود یادم می‌آید در یکی از اجراها نوازنده ساز «پرکاشن» بودم.

حالا که از گروه «آریان» صحبت شد بد نیست از گذشته به امروز برسم و بگویم:در ماه‌های گذشته دو ترانه منتشر شد که خواننده آن‌ها بودم، با انتشار این ترانه‌ها، اظهارنظر در مورد خوب بودن و یا نبودن آن‌ها شروع شد، در میان نظرها نکته‌ای جالب بود و آن این‌که افرادی تصور می‌کردند به تازگی دنیای موسیقی را شناخته و خواسته‌ام حضوری در این فضای هنری هم داشته باشم، این دوستان با کمی مطالعه و تحقیق متوجه می‌شوند فعالیت موسیقاییم به سال ۱۳۷۷برمی گردد و الان سال ۱۳۹۲است یعنی نزدیک به ۱۶سال است که در عرصه موسیقی فعالیت می‌کنم و دراین ۱۶سال از دنیای موسیقی دور نبودم، بند (دارکوب) را با همایون نصیری و بقیه عزیزان آغاز کردیم، بند دیگری به نام (ریزار rezzar) مخفف محمدرضا گلزار ثبت کرده‌ام که فعال است. مازیار فلاحی، بابک جهانبخش، امیرطبری و سهراب پاکزاد در قالب سه گروه در بند(ریزار rezzar)  حضور پیدا کردند، به‌طور مثال نخستین کنسرت مازیار فلاحی در اسفند سال ۱۳۸۸در اریکه ایرانیان با حضور در این بند برگزار شد.

 پس از تریبون موسیقی به دنبال حس شاگرد اول شدن رفتید. محمدرضا گلزار ابتدا در موسیقی معرفی شد و بعد، آن چهره شناخته شده به سینما رفت

علاقه به چهره شدن نداشتم. همیشه در زندگی، قبل از هر کاری این سؤال را از خود می‌پرسم: «در برابر این حرکت یا کاری که می‌خواهم انجام دهم چه از دست می‌دهم و چه به دست می‌آورم؟» وقتی زنده‌یاد ایرج قادری پیشنهاد کار درفیلم «سام و نرگس» را به من دادند تصوری از سینما نداشتم، علاقه‌ای هم به حضور حرفه‌ای در دنیای سینما در خود نمی‌دیدم.سال ۱۳۷۰، پنج فروردین، آقای قادری را در شهرک ساحلی «خزرشهر» دیدم، پشت یکی از میزهای کافی شاپ شهرک ساحلی نشسته بودند، زیاد خزرشهر می‌رفتم، از قضا آن روز توجه‌ام به ایشان جلب شد، سرمیزشان رفتم تا برای نخستین اجرای کنسرت رسمی گروه در تالار «حرکت» دعوتشان کنم.وقتی ایشان را خطاب قرار داده و دعوتشان کردم.

در پاسخ شنیدم:«اجازه دهید من از شما دعوت کنم»!

در ادامه خواستند چند دقیقه سرمیزشان بنشینم. آنجا بود که از پروژه (سام و نرگس) برایم گفتند، علاقه نشان ندادم،البته بی‌علاقگی‌ام به پروژه (سام و نرگس) نبود به سینما علاقه نداشتم.

 

 چرا؟

آن روز در آن کافی شاپ ساحلی به ایشان گفتم:«رشته مهندسی خوانده‌ام، موسیقی کار می‌کنم، می‌خواهم درهمین شاخه هنری ادامه دهم

 

و اما ۱۶فروردین همان سال آقای قادری به دعوتم مهمان کنسرت گروه «آریان» بود،چند روز بعد از آن مرا به دفترشان دعوت کردند،آنقدر احترام برایشان قائل بودم که نتوانستم نروم. رفتم. وقتی رسیدم، فیلم در مرحله پیش تولید بود با چند دوربین از من تصویر گرفتند؛ خلاصه این‌که بازیگر فیلم (سام و نرگس) شدم و در ادامه در سینما ماندم.

الان چه حسی نسبت به سینما دارید؟

سینما جزئی از زندگی‌ام است. البته بماند که با خیلی از اتفاقاتی که در دنیای سینما رخ می دهد موافق نیستم.

 چه اتفاقاتی؟

الان برایتان می‌گویم. مخالف باند بازی‌های سینما هستم، مفهوم کار آدم‌هایی را که دنبال حاشیه‌سازی و سرک کشیدن در فضای زندگی مردم هستند نمی‌فهمم، رفتار ناشایست آن‌ها را درک نمی‌کنم.

 

 

گفتید جوسازی، بد نیست نگاهی به این زاویه زندگیتان داشته باشیم، ابتدا تأکید کنم وقتی فردی چهره سینمایی باشد چه در ایران چه در هر گوشه دنیا، حاشیه‌سازی رهایش نمی‌کند حال همراه با نام محمدرضا گلزار در جست‌و‌جوی اینترنتی سایه به سایه اخبار مختلف نیز دیده می‌شود. حاشیه‌سازی‌هایی که در تمام این ۱۷-۱۶سال حضورتان در سینما کمرنگ نشد. به شکلی می‌توان شما را پر حاشیه‌ترین بازیگر دانست چرا این همه حاشیه آقای گلزار؟

همه جای دنیا کنار اسم افرادی که گستره فعالیت اجتماعی‌شان زیاد است حاشیه وجود دارد و من فقط یک کار که انجام نمی‌دهم، چندین شغل مختلف همراه با هم در سال‌های زندگی‌ام داشته‌ام،در هر قشر و صنفی عده‌ای هستند که به جای تلاش در جهت رشد بیشتر خودشان، سعی دارند در مورد کار دیگران حاشیه‌سازی کنند،بعد از اینکه این ترانه‌ام منتشر شد این حاشیه‌سازی‌ها برایم شکل جالب‌تری به خود گرفت. وقتی یکسری آدم ناکارآمد، درمورد ترانه‌ها نظر می‌دهند نقدشان جذاب نیست یعنی آدم‌ها می‌توانند گوش ندهند، یا گوش بدهند، می‌توانند این ترانه‌ها را یا دوست داشته باشند یا دوست نداشته باشند. مفهوم این همه، وقتی که صرف کامنت گذاشتن زیر لینک‌های این ترانه‌ها و جنگیدن و تلاش کردن برای اثبات این‌که این آهنگ خوب نیست انجام می‌شود نمی‌فهمم و متعجبم می‌کند. به فرض که این ترانه‌ها خوب نیست! من نه خواننده هستم و نه ادعای خوانندگی دارم،دلم خواسته دو قطعه بخوانم، سال‌هاست کارم موسیقی است، تصمیم گرفتم چند آهنگ بخوانم، می‌توان آنها را دانلود کرد، می‌شود از کنارشان گذشت، این همه انرژی گذاشتن و وقت صرف کردن نیازی نیست.

اگر در زندگی سه کار بزرگ کرده باشی آدم موفقی هستی. معتقدم آقای <علی دایی> آدم موفقی است اگر خطایی هم می‌کند که ازدید من نمی‌کند اجازه نداریم پشت سر وی بد بگوییم البته منظور قیاس خودم با ایشان نیست، آقای <دایی> اسطوره ذهنی من است اگر چنین مثالی زدم مثال در مورد آدمی است که تلاش می‌کند.آیا آقای <دایی> نمی‌تواند سرمایه خود را بردارد برود یک گوشه دیگر دنیا زندگی کند، ایشان آقای گل جهان است، نمی‌تواند برود یک سوی دیگر دنیا و این همه حاشیه را به جان نخرد؟ چرا می‌آید کنار زمین حرص تیمش را می‌خورد؟ یک جواب بیشتر ندارد، آن هم این‌که «دوست دارد، یک کار مثبت در مملکتش انجام دهد» آدم‌هایی که برای پیشرفت زندگی خود تلاش نکرده‌اند در ادامه منتقدان بی‌منطق می‌شوند که تأکید می‌کنم این افراد تنها ۲درصد جامعه را شامل هستند و البته منظورم از تلاش این نیست فرد دکترا گرفته باشد، قهرمان والیبال باشد و

وقتی درس خوانده باشی، رشته ورزشی‌ای دنبال کرده باشی و سوم مثلاً یک کارهنری نه خیلی سنگین و دشوار در حد درست کردن چیپس و پنیر! بدانی به تو می‌شود گفت انسانی که برای زندگی خود کاری کرده است. ترانه خواندن و خوانندگی برای من همان چیپس و پنیر درست کردن است. تصور می‌کنید انتشار این ترانه‌ها بدون تلاش بوده است؟ پشت آن وقت گذاشته نشده است؟ برای انتخاب شعر، مجوز شعر، ‌استودیو و یک جمع تلاش کردند، یک تیم کار کردند، تا یک ترانه منتشر شد.رقابت را می‌پسندم ولی رقابتی با اهالی موسیقی ندارم،زمانی فردی مدعی در سبک خاصی از موسیقی است ولی من نه ادعایی دارم و نه مدعی بوده‌ام.

 

 

فرض کنید این منتقدان یک رزومه کاری موفقی داشته باشند آن زمان در برابر نقد چه عکس‌العملی دارید؟

اگر انتقاد غیر مغرضانه باشد،گوش شنوا دارم، طرف می‌آید می‌گوید «آقا! به این دلایل شما صداتان مناسب خوانندگی نیست » آن زمان فضای غرض ورزی نیست. نقد محترم و مؤدب اثرگذار است.

دوستانی که به دور از توهین گفتند یا نوشتند که صدایم برای خوانندگی مناسب نیست توجه‌ام را بیشتر جلب کردند و به نکاتی که متذکر شدند توجه کردم حالا هم می‌گویم:« اصلاً صدای من برای خوانندگی خوب نیست».

 

 یعنی الان اعلام می‌کنید که صدای مناسبی برای خوانندگی ندارید؟

خطاب به آنان که با برخوردی تند به نقد «خواسته دلی» من پرداخته‌اند می‌گویم به فرض که صدایم خوب نیست چرا اینقدر دغدغه فکریتان شده است؟! اصلاً از این منتقدان تند گفتار سؤالی دارم: «این همه خواننده که نه صدای خوبی دارند نه از ترانه مناسبی استفاده می‌کنند چرا تا این اندازه درمعرض حاشیه‌ها نیستند؟»

می‌دانید پاسخ این سؤال چیست! از نظر من آدم‌هایی که در زندگی تلاش کرده و از تلاش خود راضی هستند مغرضانه نقد نمی‌کنند. باید بگویم تعداد زیادی هستند بعد از انتشار این ترانه‌ها تشویقم کردند، من این کار را ادامه خواهم داد،برای این‌که چه در فضای خوانندگی بمانم چه نمانم موسیقی بخشی از زندگی من است.

 

 

بازیگران دیگری هم هستند که خوانندگی را امتحان کرده‌اند شاید هم خطاهایی در زندگیشان داشته‌اند ولی چرا نقدها تا این حد که برای شما کوبنده است برای آن‌ها نیست؟

برای این‌که منتقدها مغرض هستند، اصلاً فکرکنید <گلزار> اشتباهی هم می‌کند یا کرده،راهش این‌گونه نقد کردن نیست، زیرا اگر قرار بود به حرف‌های مغرضانه توجه کنم تا امروزباید تصمیم‌های دیگری برای زندگیم می‌گرفتم. برای آن قشر مردمی که غیر مغرض هستند و سنجیده نقد می‌کنند گوش شنوا دارم، به هر حال صددرصد ایراد و اشتباه در زندگی دارم هیچ فردی بی‌اشتباه نیست.

این روزها بیشترین نقد‌ها به خوانندگی‌ام است، اگر ترانه‌هایی که خوانده‌ام بد است پس چرا تا آهنگ اول منتشر شد در کمتر از دو روز ۷۰۰هزار مرتبه دانلود شد، این رکورد کجا بوده؟

 

 خواننده این ترانه‌ها «محمدرضا گلزار» است همین نام، افراد را کنجکاو می‌کند باعث می‌شود ترانه به سرعت دانلود شود؟

با یک بار گوش کردن، آمار دانلود به ۷۰۰هزار در دو روز اول نمی‌رسد. برای این‌که بدانید این نقد‌ها مغرضانه است،یک آهنگ از یک خواننده‌ای که خوش صدا نیست و علاقه‌مند زیادی ندارد در شبکه‌های اجتماعی بگذارید بعد دقت کنید چقدر کامنت نقد منفی زیر آن نوشته می‌شود.

 

 

 

فکر نمی‌کنم کامنت زیادی نوشته شود، امکان دارد از کنارترانه‌ای که دوست ندارند رد شوند؟

من هم همین را می‌گویم، وقتی دوست ندارید رد شوید، چرا اینهمه نقد مغرضانه، کمی همدیگر را دوست بداریم ما از یک مملکت هستیم. باز هم می‌گویم در کنار این نقدهای غیر دوستانه تعدادی از استادان موسیقی و خوانندگان کشور بودند که تشویقم کردند. من که قرار نیست خواننده باشم.

 

 چرا قرار نیست خواننده باشید؟

من خواننده خوبی نیستم، می‌دانم خواننده خوبی نیستم.

برپایه حرف مردم این را می‌گویید؟ اگر این‌گونه باشد مثلاً من الان می‌گویم شما بازیگر خوبی نیستید،پس بازیگرخوبی هم نیستید!؟!

می‌دانم بازیگر خوبی هستم. دلیلی ندارد تصور کنم بد هستم. آدم مدعی نیستم، آدم پرتلاشی هستم، تلاشم را می‌کنم، مابقی را می‌سپارم به مردم و طرفدارانم.

 

 نظر مردم تا چه میزان بر زندگی شما اثر‌گذار است؟

خیلی زیاد، نظر بد و خوب فرقی نمی‌کند. یعنی آن عزیزی که می‌نشیند، شروع می‌کند به حاشیه سازی، شایعه‌سازی و جوسازی،باید بداند من هم از جنس مردمم،از فضاکه نیامده‌ام، من هم آدم هستم مثل خودتان، مگرچقدر یک آدم می‌تواند تحمل کند تا این حد برایش شایعه وحاشیه بسازند. کتابی هست به نام (راز موفقیت)، نویسنده‌اش می‌گوید: اگر می‌خواهید موفق باشید دو کار انجام دهید، نخست این‌که یک روز تمام روزه سکوت بگیرید،دوم این‌که هر اتفاقی را می‌بینید قضاوتش نکنید. باور کنید بیشتر مشکلات اجتماعی از بی‌توجهی به این دو مورد نشأت می‌گیرد.

سایه باند بازی‌های سینمایی بر فضای زندگی حرفه‌ای و شخصی محمد رضا گلزار چقدر است؟

همه جای دنیا باند بازی هست، این باند بازی‌ها بر کار من تأثیری ندارد، بعد ازمدتی نبودن درایران و برگشتن هنوز از بزرگان سینما پیشنهاد کار دارم،باند بازی‌ها تنها کاری که می‌توانند انجام دهند حاشیه‌سازی است.

 

 گلزار به چه نوع قصه‌ای از چه ژانر سینمایی می‌گوید «بله » و بازیگر آن فیلم می‌شود؟

نخستین و اصلی‌ترین وظیفه فیلم سرگرم کنندگی آن است. اگر قرار است فیلمی آموزنده باشد، مقوله‌ای جدا دارد.این روزها خوشبختانه یا متأسفانه فیلم‌های ما در مسیر فیلم‌های آموزنده اجتماعی حرکت می‌کند شاید به خاطر این‌که فیلم آقای «فرهادی »جایزه اسکار برد.

من کاری را انتخاب می‌کنم که مردم از دیدنش لذت ببرند و وقتی از سینما خارج می‌شوند راضی باشند این مهمترین اصل برای انتخاب یک فیلمنامه است.اگر فیلمی در سینمای ایران بد ساخته می‌شود از ابتدا که قرار نبوده خوب نباشد، اصولاً ابتدا همه قصد دارند «آواتار» بسازند خروجی‌ها «هادی و هدی» می‌شود! بضاعت سینمای ما در این اندازه است، مگر این‌که ژانر فیلم در فضای آثار اجتماعی باشد.

 

وقتی مردم از سینما دور می‌شوند دلیلش زیاد مبهم و گنگ نیست، زمانی که فیلمی که همین الان بر پرده سینماهای‌ هالیوود اکران دارد، سی‌دی‌اش را در اختیار دارند، چرا بیایند سینما و فیلم‌هایی که زیاد خوب نیست را ببینند. در چنین شرایطی سینمای ایران چه رقابتی با فیلمسازی جهان خواهد داشت؟!

 

ازسینما و فیلم‌ها گفتید بد نیست نگاهی به فیلم‌ها و شرایط سینماها داشته باشیم. جشنواره سی و‌دوم به پایان رسید، از این‌که آیا جشنواره خوبی بود یا نه بگذریم، مسأله‌ای که مطرح است اینکه با این همه فیلم و این تعداد اندک سینما چه می‌خواهیم بکنیم؟ یکسری فیلم از گذشته باقی است که هنوز به نوبت اکران نرسیده‌اند، ده‌ها و ده‌ها اثر سینمایی نیز امسال در جشنواره اکران شد که آن‌ها نیز به جمع نوبت اکرانی‌ها پیوستند با این شرایط چه سرنوشتی برای فیلم‌های امسال، سال‌های بعد و سال‌های قبل تصور می‌کنید؟

 

فیلم‌ها را می‌گذاریم کنج دلمان! تا بموقع و به وقتش اکران کنیم (خنده). این که مزاح بود. به هر حال نمی‌شود آدم‌ها کار نکنند، آدم‌ها کار می‌کنند و بعد تصمیم‌گیری به دست عده‌ای سینمادارمی افتد که فیلم را نگاه می‌کنند  و می‌گویند: «این فیلم هم آبرومند است و هم خوب می‌فروشد پس اکرانش می‌کنیم. این فیلم ما را بیچاره خواهد کرد! و نمی‌فروشد، پس این را فعلاً کنار می‌گذاریم» این روندی است که درسینمای ایران طی می‌شود واقعاً برای این مشکل من بازیگر، کاری نمی‌توانم انجام دهم

 

جز دعا کردن! دعا کنم روزی برسد سینماهای مناسب تأسیس شوند امیدوارم دولت جدید و تیمی که به نظر دلسوزانه‌تر با سینماگران و سینمای ایران برخورد می‌کنند این معضل را نیز مدنظر داشته و راهکارهای عملی برای آن پیدا کنند.

 

هر فردی از خود تعریفی دارد. شما اگر بخواهید از نگاه خود محمدرضا گلزار را تعریف کنید چه می‌گویید؟

صادق‌ترین آدمی که در اطرافم می‌شناسم. برای رسیدن به هر چه اکنون هستم و دارم تلاش کرده‌ام  اما هیچ راهی آسان طی نمی‌شود.اصل زندگی‌ام این است که همیشه «باتر فلای افکت» باشم، هیچ وقت «دومینو افکت» نباشم. در توضیح بیشتر باید بگویم دانشمند فیزیکی ثابت کرده است اگر پروانه‌ای در قطب جنوب بال بزند ممکن است حرکت او در قطب شمال طوفانی بپا کند این همان فضای «باتر فلای افکت» است و اما «دومینو افکت» به چه معناست، مفهومش درست مثل همان «دومینوهایی» است که دیده‌ایم، پیش از اینکه ضربه اول را به دومینو بزنیم شکل اولیه خود را از قبل داشته است تو به عنوان یک فرد می‌توانی با ضربه‌ات ذره‌ای آن را تغییر دهی. همیشه در زندگی سعی کردم «باترفلای افکتی» رفتار کنم یعنی کارهایی اثرگذار انجام دهم. شاید موفق نشدم اما حداقل تلاشم را انجام دادم که این‌گونه باشم.

 

 بزرگترین خرابکاری حرفه‌ای زندگی‌تان چه بود؟

یکبار روی استیج زمین خوردم، خیلی خجالت کشیدم.ماجرا بر می‌گردد به سال‌ها قبل، آن زمانی که با گروه «آریان» بودم، روزها خیلی جدی و بداخلاق بودم. دانشگاه الزهرا کنسرت داشتیم، تماشاگران همه خانم بودند، نصف آن‌ها دوربین به دست فیلم می‌گرفتند. ابتدای اجرا مجری شروع کرد به معرفی، به من که رسید برای احترام به حضار از جا برخاستم. چون گیتار دستم بود از روی صندلی کج بلند شدم، وقتی دوباره بر صندلی نشستم، شکست و افتادم کف استیج. همان طور که روی زمین نشسته بودم می‌دیدم تماشاگران می‌خندند، آنهایی هم که دوربین هایشان خاموش بود روشن کرده از حال و روز آن لحظه‌ام تصویر می‌گرفتند. بچه‌های گروه از شدت خنده استیج را ترک کردند. خلاصه بلند شدم، صندلی جدیدی برایم آوردند،آن را خوب بررسی کردم که نشکسته باشد(خنده بلند) هنوز وقتی یاد آن حادثه می‌افتم خنده‌ام می‌گیرد. آن روز خیلی سخت گذشت ولی امروز به سختی آن دقایق بلند بلند می‌خندم.

 

 بیشتر از همه دوست دارید بازیگر در چه ژانر سینمایی باشید؟

ژانرترسناک اکنون تصور می‌کنم فضای نوآوری در سینما مهیاتر است و من یک خبر هم برای شما دارم همین جا قول می‌دهم بزودی فیلم ترسناک خواهم ساخت، یعنی پروژه آن را خواهم چید.

 

در جایگاه بازیگر یا کارگردان؟

خودم بازی خواهم کرد. با کمک یک فیلمنامه‌نویس خوب قول می‌دهم بزودی این فیلم را خواهیم ساخت.

 

 اکنون بازیگر چه فیلمی هستید؟

«دلم می‌خواد» فیلمی از بهمن فرمان آرا. کار موسیقی را پیگیرانه دنبال می‌کنم، اما این فیلم ترسناک ساختن که جرقه ذهنی ساختش اکنون زده شد.

 

اگر برگردیم به ۱۴سال پیش به آن کافه به خزرشهر و آقای قادری آیا هیچ وقت وارد سینمای ایران می‌شدید؟

صد درصد. خانواده سینما خانواده من هستند

 

با تشکر از دوست عزیز گلزاری  :مینا

که مصاحبه رو برای ما تایپ کردند

فیلم دلم میخواد با بازی محمدرضا گلزار به تدوین میرسد


علی تقی پور تهیه کننده فیلم «دلم می‌خواد» درباره آخرین وضعیت این پروژه سینمایی به مهر گفت: تدوین «دلم می خواد» توسط عباس گنجوی در حال انجام است و طی روزهای آینده تدوین نهایی فیلم به پایان می‌رسد. همزمان با تدوین نیز دیگر مراحل فنی این فیلم انجام خواهد شد.


وی ادامه داد:


کارن همایونفر به طور همزمان در حال ساخت موسیقی این فیلم است و کار صدا گذاری «دلم می خواد» نیز توسط انسیه ملکی انجام خواهد شد. با برنامه ریزی های انجام شده مراحل فنی این فیلم تا یک ماه آینده به پایان خواهد رسید و «دلم می خواد» آماده نمایش می‌شود.


«دلم می‌خواد» عنوان تازه ترین فیلم بهمن فرمان آرا است که نخستین اکران آن در سی و سومین جشنواره فیلم فجر خواهد بود. فیلمنامه این فیلم را امید سهرابی نوشته که بیش از این نویسندگی مجموعه تلویزیونی «شمس العماره» را بر عهده داشته است.


«دلم می خواد» داستان مردی است که در شهری که زندگی می کند برایش اتفاق عجیبی رخ می دهد. مشکل این گونه است که گاهی موسیقی خاصی به ذهنش می رسد و او را مجبور به حرکات موزون می‌کند که این اتفاق ناخودآگاه، مشکلات خاصی برایش به وجود می‌آورد.


محمد رضا گلزار، آرمینه زیتون‌چیان، رضا بهبودی، ندا مقصودی، مهناز افشار، پیام دهکردی، صابر ابر، رویا نونهالی، علی سرابی، بهناز جعفری، فرزین صابونی، سحر دولتشاهی، احمد ساعتچیان و مریم بوبانی بازیگرانی هستند که در این فیلم به ایفای نقش می پردازند.


منبع : سایت گلزاریا برای محمدرضا گلزار

 

فیلمو گرافی محمدرضا گلزار

سال

نام فیلم

سمت

نام کارگردان

تاریخ اکران

نام نقش

توضیحات

۱۳۹۳

مادر قلب اتمی

بازیگر

علی احمد زاده

-

-

آماده اکران

۱۳۹۲

دلم می‌خواد

بازیگر

بهمن فرمان آرا

-

-

آماده اکران

۱۳۹۰

بانویی از ماه

بازیگر

الهام قره خانی
امیرمهرتاش مهدوی

-

دکترحمید درخشان

انیمیشن رئال

۱۳۹۰

تو و من

بازیگر

محمد بانکی

۱۵شهریور ۱۳۹۱

علی

دومین همکاری برادران بانکی و محمدرضا گلزار

۱۳۸۹

در امتداد شهر

بازیگر

علی عطشانی

۳۰آذر ۱۳۹۰

محمدرضا گلزار

سومین نقش آفرینی محمدرضا گلزار در نقش خودش - تغییر نام یافته از شش نفر زیر باران

۱۳۸۹

شیش و بش

بازیگر
فیلمنامه‌نویس

بهمن گودرزی

۱۶شهریور ۱۳۹۰

سامی

تغییر نام یافته از ساندویچ سرد

۱۳۸۸

دموکراسی تو روز روشن

بازیگر

علی عطشانی

۲۲اردیبهشت ۱۳۸۹

فرشته مرگ

-

۱۳۸۷

دو خواهر

بازیگر

محمد بانکی

۲۵شهریور ۱۳۸۸

امیر

-

۱۳۸۷

مثل آن شب

بازیگر

شهرام میراب اقدم

-

سیاوش

فیلم کوتاه-

۱۳۸۶

مجنون لیلی

بازیگر

قاسم جعفری

۱فروردین ۱۳۸۷

فرهاد

-

۱۳۸۶

توفیق اجباری

بازیگر

محمدحسین لطیفی

۱۶آبان ۱۳۸۶

محمدرضا گلزار

-

۱۳۸۶

کلاغ پر

بازیگر

شهرام شاه‌حسینی

۱۸مهر ۱۳۸۶

رضا

-

۱۳۸۴

تله

بازیگر

سیروس الوند

۲۲آذر ۱۳۸۵

فرشاد

-

۱۳۸۴

آتش‌بس

بازیگر

تهمینه میلانی

۶اردیبهشت ۱۳۸۵

یوسف

-

۱۳۸۴

شام عروسی

بازیگر

ابراهیم وحیدزاده

۱۴تیر ۱۳۸۵

محمدرضا گلزار

حضور افتخاری

۱۳۸۳

گل یخ

بازیگر

کیومرث پوراحمد

۱۹اسفند ۱۳۸۳

عباس

بازسازی فیلم قدیمی ایرانی سلطان قلب‌ها

۱۳۸۲

بوتیک

بازیگر

حمید نعمت‌الله

۱۵اسفند ۱۳۸۲

جهانگیر

-

۱۳۸۲

سیزده گربه روی شیروانی

بازیگر

علی عبدالعلی‌زاده

۲۵شهریور ۱۳۸۳

رامو

-

۱۳۸۲

کما

بازیگر

آرش معیریان

۲۸اسفند ۱۳۸۲

امیر

-

۱۳۸۱

چشمان سیاه

بازیگر

ایرج قادری

۱۵آذر ۱۳۸۲

سورنا

-

۱۳۸۱

زهر عسل

بازیگر

ابراهیم شیبانی

۱فروردین ۱۳۸۳

سینا

-

۱۳۸۰

بالای شهر پایین شهر

بازیگر

اکبر خامین

۱۵آبان ۱۳۸۱

داوود

-

۱۳۸۰

زمانه

بازیگر

حمیدرضا صلاحمند

۲۱خرداد ۱۳۸۲

سعید

-

۱۳۸۰

شام آخر

بازیگر

فریدون جیرانی

۸فروردین ۱۳۸۱

مانی

-

۱۳۷۹

سام و نرگس

بازیگر

ایرج قادری

۲۷شهریور ۱۳۸۱

سام